مهسا همانند ماه

گاهی شاپرکی را از تار عنکبوت میگیری تا خیلی آرام رهایش کنی،شاپرک میان دستانت له میشود.... نیت تو کجا و سرنوشت کجا!!

مهسا همانند ماه

گاهی شاپرکی را از تار عنکبوت میگیری تا خیلی آرام رهایش کنی،شاپرک میان دستانت له میشود.... نیت تو کجا و سرنوشت کجا!!

یه کوله پشتی پر از خدا...


یه کوله پشتی پر از خدا...

مسافر کوله ‌پشتی‌اش‌ را برداشت‌ و راه‌ افتاد. رفت‌ که‌ دنبال خدا بگردد؛ گفت: تا کوله‌ام‌ از خدا پر نشود برنخواهم‌ گشت.

نهالی‌ رنجور و کوچک‌ کنار راه‌ ایستاده‌ بود. مسافر با خنده‌ای‌ رو به‌ درخت‌ گفت: چه‌ تلخ‌ است‌ کنار جاده‌ بودن‌ و نرفتن؛

نهال‌ زیر لب‌ گفت: ولی‌ تلخ‌ تر آن‌ است‌ که‌ بروی‌ و بی‌ رهاورد برگردی. کاش‌ می‌دانستی‌ آنچه‌ در جستجوی‌ آنی، همینجاست.

مسافر رفت‌ و گفت: یک‌ نهال از راه‌ چه‌ می‌داند، پاهایش‌ در گِل‌ است، او هیچ‌گاه‌ لذت ‌جستجو را نخواهد یافت و نشنید که‌ نهال گفت: اما من جستجو را از خود آغاز کرده‌ام‌ و سفرم‌ را کسی‌ نخواهد دید؛ جز آن‌ که‌ باید ..... مسافر رفت‌ و کوله‌اش‌ سنگین‌ بود.
هزار سال‌ گذشت، هزار سالِ‌ پر خم و پیچ، هزار سالِ‌ بالا و پست.
مسافر بازگشت. رنجور و ناامید. خدا را نیافته‌ بود. اما غرورش‌ را گم‌ کرده‌ بود. به‌ ابتدای‌ جاده رسید. جاده‌ای‌ که‌ روزی‌ از آن‌ آغاز کرده‌ بود. درختی‌ هزار ساله، بالا بلند و سبز کنار جاده‌ بود. زیر سایه‌اش‌ نشست‌ تا لختی‌ بیاساید. مسافر درخت‌ را به‌ یاد نیاورد. اما درخت‌ او را می‌شناخت.

درخت‌ گفت: سلام‌ مسافر، در کوله‌ات‌ چه‌ داری، مرا هم‌ میهمان‌ کن.

مسافر گفت: بالا بلند تنومندم، شرمنده‌ام، کوله‌ام‌ خالی‌ است‌ و هیچ‌ چیز ندارم.

درخت‌ گفت: چه‌ خوب، وقتی‌ هیچ‌ چیز نداری، همه‌ چیز داری. اما آن‌ روز که‌ می‌رفتی، در کوله‌ات‌ همه‌ چیز داشتی، غرور کمترینش‌ بود، جاده‌ آنرا از تو گرفت. حالا در کوله‌ات‌ جا برای‌خدا هست. و قدری‌ از حقیقت‌ را در کوله‌ مسافر ریخت. دست ‌های‌ مسافر از اشراق‌ پر شد و چشم‌هایش‌ از حیرت‌ درخشید

و گفت: هزار سال‌ رفتم‌ و پیدا نکردم‌ و تو نرفته‌ای، این‌ همه‌ یافتی !
درخت‌ گفت: زیرا تو در جاده‌ رفتی‌ و من‌ در خودم. و پیمودن‌ خود، دشوارتر از پیمودن‌ جاده هاست.

نظرات 4 + ارسال نظر
mohadese یکشنبه 21 مهر 1392 ساعت 23:24 http://mohadese201.blogsky.com

چیطوری عزیزم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!
خوفی؟؟؟؟!! پرهام جون خوفه؟؟؟!!
خجالت نمیکشی وبلاگه من سرنمیزنی؟؟؟؟؟
وبلاگت نمیام دیگه هااااااااااااااااااااااااا

سلام محدثه جون مرسی که سر زدی
خوبم پرهامم خوبه
ببخشید این هفته درسا فوق العاده سنگین بود و اصلا وقت نکردم بیام

مریم شنبه 20 مهر 1392 ساعت 16:17 http://sooskesiah.blogsky.com

امیدوارم به دردت خورده باشه مهسا جونم!

آره عزیزم به دردم خورد مرسی

مریم جمعه 19 مهر 1392 ساعت 08:40 http://sooskesiah.blogsky.com

خواهش میکنم عزیزم
ببین همونی که توی اینترنت هستو بگیر اونوقت برای انگشتا: سه تا سیم اول(سولو) رو یکی در میون با انگشت m و i میزنی برای سیمای باس هم باید با انگشت شصتت بزنی...
کلا همه ی آهنگا رو باید اینجوری بزنی فرقی نمیکنه!

یه دنیا ممنون مریم جون

مریم چهارشنبه 17 مهر 1392 ساعت 22:03 http://sooskesiah.blogsky.com

خیلی خیلی داستان جالبی بود...!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد