مهسا همانند ماه

گاهی شاپرکی را از تار عنکبوت میگیری تا خیلی آرام رهایش کنی،شاپرک میان دستانت له میشود.... نیت تو کجا و سرنوشت کجا!!

مهسا همانند ماه

گاهی شاپرکی را از تار عنکبوت میگیری تا خیلی آرام رهایش کنی،شاپرک میان دستانت له میشود.... نیت تو کجا و سرنوشت کجا!!

صحبت یار


صحبت یار

صحبتی کردم من با یارم

گفتمش ای یارم

تا چرخ فلک در کار است

من در این غربت پنهان چه کنم؟

پاسخی داد به من

غربتی نیست برایت یارم

غربت آنجاست که دیوانه شدم

عاشق خانه و میخانه شدم

تو اگر یاد مرا زنده کنی

ببرد غربت پنهان تورا

غربتی زنده کند

که پراز یاد من است

یاد من گرباشی

زندگی خواهم کرد

و در آن غربت خود

دیوانه نباشم هرگز


نوشته خودم

لذت زندگی

لذت زندگی

دو میمون روی شاخه درختی نشسته بودند و به غروب خورشید نگاه میکردند.

یکی از دیگری پرسید: چرا هنگام غروب رنگ آسمان تغییر میکند؟

میمون دوم گفت: اگر بخواهیم همه چیز را توضیح بدهیم، مجالی برای زندگی نمی ماند. گاهی اوقات باید بدون توضیح از واقعیتی که در اطرافت میبینی، لذت ببری...
میمون اول با ناراحتی گفت: تو فقط به دنبال لذت زندگی هستی و هیچ وقت نمی خواهی واقعیتها را با منطق بیان کنی !!!
در همین حال هزار پایی از کنار آنها میگذشت..
میمون اول با دیدن هزار پا از او پرسید: هزار پا، تو چگونه این همه پا را با هماهنگی حرکت میدهی؟
هزارپا جواب داد: تا به امروز راجع به این موضوع فکر نکرده ام ؟!
میمون دوم گفت: خوب فکر کن چون این میمون راجع به همه چیز توضیح منطقی میخواهد!
هزار پا نگاهی به پاهایش کرد و خواست توضیحی بدهد:
خوب اول این پا را حرکت میدهم، نه، نه. شاید اول این یکی را. باید اول بدنم را بچرخانم ...
هزار پا مدتی سعی کرد تا توضیح مناسبی برای حرکت دادن پاهایش بیان کند ولی هرچه بیشتر سعی میکرد، ناموفقتر بود.
پس با ناامیدی سعی کرد به راه خودش ادامه دهد، ولی متوجه شد که نمیتواند.
با ناراحتی گفت: ببین چه بلایی به سرم آوردی؟! آنقدر سعی کردم چگونگی حرکتم را توضیح دهم که راه رفتن یادم رفت!!!
میمون دوم به اولی گفت: میبینی؟
! وقتی سعی میکنی همه چیز را توضیح دهی اینطور میشود...!
پس دوباره به غروب آفتاب خیره شد تا از آن لذت ببرد...
پائولو کوئیلیو


عشق شب های تنها

عشق شب های تنها

در آن شب ها من تنها

گذر کردم از آن راه ها

ولی راهی نبود آن شب

که گیرد دست تنهایم

خداوندی نبود آن شب

که باشد سر پناه من

خداوندا منم بیچاره و خسته

منم آواره و ویران تر از باران

کجایی ای خدا دستم بگیری

اسیرم عشق دامانم گرفته

از این عشق ضربه ها خوردم

ولی آهی ندارم من

توای یارم مرا دریاب

از این ویرانی دنیا

خدایا ای صفای دل

مدد خواهم فقط از تو

خداوندا منم عاشق تویی معشوق من یا رب

مرا دریاب    مرا دریاب     مرا دریاب

 

نوشته خودم

 

 

داستانی کوتاه و زیبا


یک روز پدر بزرگم برام یه کتاب دست نویس آورد، کتابی که بسیار گرون قیمت بود،

و با ارزش، وقتی به من داد، تاکید کرد که این کتاب مال توئه مال خود خودته

و من از تعجب شاخ  در آورده بودم که چرا باید چنین هدیه با ارزشی رو بی هیچ مناسبتی

به من بده....

من اون کتاب رو گرفتم و یه جایی پنهونش کردم،

چند روز بعدش به من گفت کتابت روخوندی؟

گفتم نه، وقتی ازم پرسید چرا گفتم گذاشتم سر فرصت بخونمش، لبخندی زد و رفت،

همون روز عصر با یک کپی از روزنامه همون زمان که تنها نشریه بود برگشت

اومد خونه ما و روزنامه رو گذاشت روی میز، من داشتم نگاهی بهش مینداختم

که گفت این مال من نیست امانته باید ببرمش،

به محض گفتن این حرف شروع کردم با اشتیاق تمام

صفحه هاش رو ورق زدن وسعی میکردم از هر صفحه ای حداقل یک مطلب رو بخونم.

در آخرین لحظه که پدر بزرگ میخواست از خونه بره بیرون تقریبا به زور اون روزنامه رو کشید

از دستم بیرون و رفت. فقط چند روز طول کشید که اومد پیشم و گفت ازدواج مثل اون کتاب

وروزنامه می‌مونه، یک اطمینان برات درست می‌کنه که این زن یا مرد مال تو هستش

مال خودخودت، اون موقع هست که فکر میکنی همیشه وقت دارم بهش محبت کنم،

همیشه وقت هست که دلش رو به دست بیارم،

همیشه می‌تونم شام دعوتش کنم اگر الان یادم رفت یک

شاخه گل به عنوان هدیه بهش بدم، حتما در فرصت بعدی اینکارو می‌کنم حتی اگر

هرچقدراون آدم با ارزش باشه مثل اون کتاب نفیس و قیمتی،

اما وقتی که این باور در تونیستکه این آدم مال منه،

و هر لحظه فکرمیکنی که خوب اینکه تعهدی نداره میتونه به راحتی دل

بکنه و بره مثل یه شیء با ارزش ازش نگهداری می‌کنی و همیشه ولع داری که تا جاییکه

ممکنه ازش لذت ببری شاید فردا دیگه مال من نباشه، درست مثل اون روزنامه حتی اگر هم

هیچ ارزش قیمتی نداشته باشه! این تفاوت عشق و ازدواجه!

 

مختصری از جملات الهام بخش صابر تفرشی

  1. جهان هرکس به اندازه وسعت فکر اوست. (ادیسون)
  2. سکوت مانند ابدیت عمیق است و سخن گفتن مانند زمان کم عمق.(کارلایل)
  3. عادت یا بهترین خدمتکار ماست یا بدترین اربابمان.(ناتانیل امونز)
  4. هرگاه بتوانیم پس از شکست لبخند بزنیم شجاع خواهیم بود.(آبراهام لینکن)
  5. هرچه را دوست بداری زیباست.(جین آنوئیل)
  6. مردم از شما تقاضای انتقاد و خرده گیری دارند اما در انتظار تحسین هم هستند.(سامرست موام)
  7. دنیا آیینه ای است که به هر کس بازتاب چهره اش را می نماید.(سقراط)
  8. آدمی ساخته افکار خویش است فردا همان خواهد شد که امروز می اندیشیده است.(مترلینگ)
  9. وجدان خدای حاضر در انسان است.(ویکتورهوگو)
  10. قضاوت بهتر زندگی بهتر می آفریند.(رابینز)
  11. مردی که در زندگی میخندد قابل ستایش است.(برنارد شاو)